تو می دانی که من
از میان همه نعمت های این جهان
آن چه رابرگزیده ام و دوست می دارم تنهایی است.
این نگهبان سکوت
شمع جمعیت تنهایی
راهب معبد خاموشی
حاجب درگه نومیدی
سالک راه فراموشی ها
چشم بر راه پیامی پیکی
گرمی بازوی مهری نیست
خفته در سردی آغوش پر آرامش یاس
که نه بیدار شود از نفس گرم امید
سر نهاده است به بالین شبی
که فریبش ندهد عشوه خونین سحر
ای پرستو که پیام آور فروردینی
بگریز از من از من بگریز
باغ پژمرده پامال زمستان ها
چشم بر راه بهاری نیست.
گرد آشوبگر خلوت این صحرا
گرد بادی است سیه
گرد سواری نیست...
تو می دانی که من
از میان همه نعمت های این جهان
آن چه رابرگزیده ام و دوست می دارم تنهایی است.
این نگهبان سکوت
شمع جمعیت تنهایی
راهب معبد خاموشی
حاجب درگه نومیدی
سالک راه فراموشی ها
چشم بر راه پیامی پیکی
گرمی بازوی مهری نیست
خفته در سردی آغوش پر آرامش یاس
که نه بیدار شود از نفس گرم امید
سر نهاده است به بالین شبی
که فریبش ندهد عشوه خونین سحر
ای پرستو که پیام آور فروردینی
بگریز از من از من بگریز
باغ پژمرده پامال زمستان ها
چشم بر راه بهاری نیست.
گرد آشوبگر خلوت این صحرا
گرد بادی است سیه
گرد سواری نیست...(دکتر شریعتی)

|