قبله باور

جملات قصار

برای رفتن

برای رفتن تنها علاج انداختن است.(شائق)

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وظیفه

خوابیدم و به خواب دیدم که زندگی زیباست از خواب برخاستم و زندگی را وظیفه یافتم.(آلن هوپر)

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

لیلی پروانه خدا

شمع بود اما کوچک بود نور هم داشت اما کم بود.شمعی که کوچک بود وکم برای سوختن پروانه بس بود.مردم گفتند:شمع عشق است و پروانه عاشق. و زمین پر از شمع و پروانه شد.پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند.خدا گفت:شمعی باید دور شمعی که نسوزدشمعی که بماند.

پروانه ای که به شمع نزدیک می سوزد عاشق نیست.

شب بود خدا شمع روشن کرد.شمع خدا ماه بود.شمع خدا دور بود.شمع خدا پروانه می خواست.لیلی پروانه اش شد.

بال پروانه های کوچک زود می سوزد زیرا شمع ها زیادی نزدیکند. بال لیلی هرگز نمی سوزد.لیلی پروانه شمع خداست شمع خدا ماه است ماه روشن است اما نمی سوزاند.

لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد.

 

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زندگی

 

نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد مرهم می فروخت
 
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
 
زندگی این تاجرطماع ناخن خشک پیر
مرگ را هم چون شراب ناب کم کم می فروخت
 
در تمام سال های رفته برما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
 
من گلی پژمرده بودم در کنار باغچه ها
گل فروش ای کاش مرا هم با آن ها می فروخت
نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وعده بخشایش

هم چنان وعده بخشش شاهنشاهش

می کشد گم شدگان را به زیارتگاهش

نه در آیینه فهم است نه در شیشه وهم

عاقلان ایینه خوانندش و مستان آهش

به من از آتش او در شب پروانه شدن

نرسیده است به جز دلهره جانکاهش

از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک

ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش

کفن برف کجا پیرهن برگ کجا؟؟

خسته ام مثل درختی که از آذر ماهش

باز برگرد به دل تنگی قبل از باران

سوره توبه رسیده ست به بسم الله اش

 

 

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: شنبه 3 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نشان دنیا

آگاه باش نشان دنیا این است که شما را به این سو وآن سو می برد....(شائق)

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: شنبه 3 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شبانه های با تو بودن

ای آرام دل های متوحش سرگردان ای گشایش دل های اندوهگین و شکسته و ای فریاد رس انسان های خوار و تنها مانده ای یاور هر نیازمند رانده شذه تویی که رحمتت بر غضبت پیشی می گیرد ومن پروردگارا:

بنده ای که در پیشگاهت به خاک ذلت و عبودیت افتاده منم ان که با نادانی تو را نافرمانی کرده در حالی که تو سزاوار نافرمانی او نبودی. اکنون ای خدای من ایا درباره ی کسی که به درگاهت دعا می کند ترحم خواهی کرد تا بر دعا بیفزایم؟وایا ان که را به درگاهت گریه می کند می امرزی تا بیشتر گریه کنم؟ ایا هر که را که با خواری در پیشگاهت با عزتت روی خود به خاک ذلت بمالد می بخشی؟

خدایا کسی را که جز تو بخشنده ای نمی یابد نومید مکن و کسی را که از احدی جز تو بی نیازی نمی طلبد نومید و خوار مگردان...به من رحم کن تو انی که خود را بخشنده نامیدی پس مرا ببخش.

ای خدای من می بینی که اشک چشمم از ترس تو روان شدهو اندامم از بزرگی و عظمتت لرزان شده همه این ها از شرمندگی از توست به خاطر رفتار ناپسندم و از همین رو است که صدایم از زاری و تضرع به درگاهت گرفته و زبانم از راز و نیاز با تو کند شده است شکر و سپاس برای توست که چه بسیار عیبم را پوشاندی و رسوایم  نکردیو چه فراوان گناهم را پنهان کردی و پرده مرا ندریدی و طوق زشت ان را بر گردنم نیفکندی 

ای خدای من اگر به درگاهت بگریم تا پلک های چشمانم بیفتد ودر پیشگاهت بایستم تا پاهایم ورم کند و در برابرت رکوع کنم تا استخوان پشتم از جا در اید و برای تو سجده کنم تا کاسه چشمانم به گودی رود انگاه با این کارها هرگز مستوجب از بین رفتن گناهی از گناهی نمی شوم

ای خدای من چون مرا با پرده خود پوشاندی و رسوایم نکردی پس برتضرع و زاری طولانی من و شدت  فقر و تنگدستی من و بدی جایگاهم رحم کن

 

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: جمعه 2 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نمی دانم

از خود پیوسته می پرسم که چرا رسول خدا سینه حضرت زهرا و گلوی سید الشهدا را می بوسید آیا اندوهی که در گلوی بریده  حسین بود در سینه زهرا هم نهان بود و نمایان نشد...(شائق)

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: جمعه 2 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پرواز حباب

به حبابی می مانم که به نسیمی که زندگیش نامیدم به پرواز در آمده ام و تا فرود که فرصتی است بس کوتاه دل بستم و به رقص در آمدم فرودم آرام و سقوطم بی دلهره اما از هم پاشیدنم حتمی است...(شائق)

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: جمعه 2 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

راز شائق

خانه عشق خراب است خدا می داند

چشم دل برده به خواب است خدا می داند

قصه تشنگی ما و لب شور نگار

قصه بی شرح و جواب است خدا می داند

عطشی در دل و جان است وبیابانی آب

غرض از آب سراب است خدا می داند

چاره ام صبر و سکوت است که می باید کرد

گرچه این سینه کباب است خدا می داند

خلوت ما نه همین است که شائق می گفت

قسمتم زهر مذاب است خدا می داند

(شائق)

 

نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: جمعه 2 دی 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , shamimebavarha.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM